اولین بند در ره آدم


بود نای گلو و طبل شکم

مهترین بند هست نای گلو


کندت طبل بطن شش پهلو

طبل و نایست اصل فتنه و شر


هردو بگذار خور و خود بگذر

هرکش امروز قبله مطبخ شد


دانکه فرداش جای دوزخ شد

کادمی را درین کهن برزخ


هم ز مطبخ دریست در دوزخ

گر همی نام معده خم نکنی


کم طرق تا طریق گم نکنی

شره جانور چو کار آمد


تا نیاید مراد نار آمد

چون سگ و گربه آب شرم برد


تا ز خلق آب و نان گرم برد

کم خورش تخم شر و بطنت نیست


هرکجا بطنت است فطنت نیست

کم خورش مرد کردنی باشد


مرگ دونان ز خوردنی باشد

بهر کم خوردنست و بی آبی


ذهن هندو و نطق اعرابی

این بود زیرک آن نباشد غمر


این نه بیمار و آن نه کوته عمر

چون خوری بیش پیل باشی تو


کم خوری جبرئیل باشی تو

کم خوری ذهن و فطنت و تمییز


پرخوری تخم خواب و آلت تیز

خفت زاد راهب اندر دیْر


داردش در صفای خاطر خیر

هرکه بسیار خوار باشد او


دانکه بسیار خوار باشد او

باز هر عاقلی که کم خوارست


بحقیقت بدان که کم خوارست

منتجب کی شود به علم قریب


جز به بطن خفیف و قلب رقیب

فخ شده شهوت و دل تو بر او


خانه پر دزد و کور مانده در او

خور اندک فزون کند حلمت


خور بسیار کم کند علمت

غذی عقل عالمان حلمست


جامهٔ جان زیرکان علمست

هرکرا علم و حلم نبود یار


مر ورا در جهان به مرد مدار

که نبافند خود خردمندان


جامهٔ تن ز رشتهٔ دندان

گوشت بر گاو ورزه نیکوتر


زینت مرد دانشست و هنر

باش کم خوار تا بمانی دیر


که اجل گرسنه است و قوتش سیر

باش کم خوار تا شوی با برگ


بگرفتی شکم ببینی مرگ

اصل دانش بود ز کم خوردن


مرد پرخوار اصل آزردن

جانت از لقمه ای گرد راحت


چون دو لقمه خوری بود آفت

خورده بسیار مردم کم دان


به یکی قی بمرده چون حمدان

گنده گردد سرای و خانه ازو


معده کون گردد و بهانه ازو

گر نبایدت چهره چون گل زرد


گرد افراط اکل بیش مگرد

گر بخوردن شوی ز روح بعید


کشتهٔ دوزخی بوی نه شهید

روی بسیارخوار بی نورست


کر گلوبنده خواجگی دورست

مکن از دود شمع بی خردان


کاسهٔ سر بسان سوخته دان

آب و نان خواستن ز سفلهٔ زشت


چون دمیده بود به خاک انگشت

لقمه ای گر کنی ز خوردن بیش


هیضه آرد کلید گلخن پیش

هاضمه چون بدو نپردازد


از گلو گلخنی دگر سازد

باده چون باد در جهان افگند


هیضه بیکار بر دهان افگند

مرد و زن را که حرص و کون و گلوست


نامشان کدخدا و کدبانوست

صحت تن بودت در پرهیز


از سر امتلا سبک برخیز

همچو ماه دو پیکر از تک و پوی


دربه در هر دوان و روی به روی